سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دکتری برای خواستگاری دختری رفت...داستان جالب

دکتری برای خواستگاری دختری رفت ولی دختر او را رد کرد و گفت به شرطی قبول میکنم که مادرت به عروسی نیاید.

آن جوان در کار خود ماند و پیش یکی از اساتید خود رفت و با خجالت چنین گفت: در سن یک سالگی پدرم مرد ومادرم برا اینکه خرج زندگیمان را تامین کند در خونه های مردم رخت و لباس میشست

حالا دختری که خیلی دوستش دارم شرط کرده که فقط بدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است نه فقط این بلکه این گذشته مادرم مرا خجالت زده کرده است به نظرتان چکار کنم

استاد به او گفت:از تو خواسته ای دارم به منزل برو و دست مادرت را بشور، فردا به نزد من بیا و بهت میگم چکار کنی

و جوان به منزل رفت و اینکار را کرد ولی با حوصله دستای مادرش را در حالی که اشک بر روی گونه هایش سرازیر شده بود انجام داد زیرا اولین بار بود که دستان مامانش درحالی که از شدت شستن لباسهای مردم چروک شده وتماما تاول زده و ترک برداشته اند را دید

طوری که وقتی آب را روی دستانش میریخت از درد به لرز میفتاد.

پس از شستن دستان مادرش نتونست تا فردا صبر کند و همون موقع به استاد خود زنگ زد و گفت:

ممنونم که راه درست را بهم نشون دادی من مادرم را به امروزم نمیفروشم چون اون زندگی را برای آینده من تباه کرد . . .

به سلامتی همه مادرا


+نوشته شده در دوشنبه 92 اسفند 19ساعت ساعت 1:58 عصرتوسط <مدیر وب(حامد)> | نظر بدهید
فقط به خاطر همسر چادریم

یادته

اوایل زندگیمون یه کولر خریدم تا از این پس در هوای گرم تابستون شرمنده ات نباشم و تو ؛ ناراحت از اینکه خرجمون زیاد میشه و پول برق بیشتری میاد

گفتم فدای سرت ؛
کارگری می کنم که تو راحت باشی

شاید یادت نباشه

برای رفتن به کربلا پول نداشتم
اما سالار شهیدان طلبید
در کربلا ؛ برقها زود زود می رفتند و کولرها خاموش می شدند و تو خوابیده بودی و من با بادبزن؛ نسیم عشقمو روانه صورت معصومانه ات کردم تا بوی عشق ؛ گرمی وجودت را خنک کند


+نوشته شده در دوشنبه 92 اسفند 19ساعت ساعت 1:57 عصرتوسط <مدیر وب(حامد)> | نظر بدهید
شما چادریها از چه آرایشی استفاده میکنید؟؟؟

از دختر جوان و چادری پرسیدند :

از چه نوع آرایشى استفاده مى کنى ؟ گفت : اینها رو به کار مى برم :
.
.
.
.
.
.
.
.
براى لبانم ........... راستگویى

براى صدایم ........... ذکر الله

براى چشمانم .......... چشم پوشى از حرامات

براى دستانم ........ کمک و یارى به مستمندان

براى پاهایم ......... ایستادن براى نماز

براى قامتم ........... سجده بردن براى الله

براى قلبم............حب الله

براى عقلم ......... دانا??

براى خودمم .......... ایمان به وجود الله


+نوشته شده در دوشنبه 92 اسفند 19ساعت ساعت 1:55 عصرتوسط <مدیر وب(حامد)> | نظر
لطفا نگاهم نکن ...

چــــــــادر
معنیش این نیست
که اون دختر عیبی داره 
و میخواد با چادر پنهونش کنه
چــــــــادر
یعنی من همه ی زیبایی های دنیا را دارم
لطفا نگاهم نکن ....
من و زیبایی هایم متعلق به"یک نفر" هستیمـ ....



+نوشته شده در دوشنبه 92 اسفند 19ساعت ساعت 1:51 عصرتوسط <مدیر وب(حامد)> | نظر بدهید
جایگاه زن در اسلام

افسران - جایگاه زن در اسلام


+نوشته شده در چهارشنبه 92 اسفند 14ساعت ساعت 10:39 صبحتوسط <مدیر وب(حامد)> | نظر بدهید
موهایش هنوز سپید نشده بود . . .


+نوشته شده در سه شنبه 92 اسفند 13ساعت ساعت 1:11 صبحتوسط <مدیر وب(حامد)> | نظر بدهید
\ساپورت پوشان اروند\(لباسی که در خدا میشود پوشید.)

افسران - "ساپورت پوشان اروند"(لباسی که در خدا میشود پوشید.)

رفقایی که سن و سالشان زمان ساپورت پوشیدنشان ، آن زمانی که هم سن و سال من و تو بودند. جوان بودند و زیبا…

غواصی می پوشیدند البته فرقش این است که آن زمان قیمتش گران بود…
اصلا گیر نمی آمد میگفتند اگر خواستید تیر بخورید

سرتان را جلو بگیرید نکند لباس پاره شود ها!

جنازه های رشید و بیجانشان را از داخل لباس در می آوردند

و جوان دیگری را ساپورت پوش میکردند …


+نوشته شده در یکشنبه 92 اسفند 11ساعت ساعت 3:43 عصرتوسط <مدیر وب(حامد)> | نظر بدهید