سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فقط به خاطر همسر چادریم

یادته

اوایل زندگیمون یه کولر خریدم تا از این پس در هوای گرم تابستون شرمنده ات نباشم و تو ؛ ناراحت از اینکه خرجمون زیاد میشه و پول برق بیشتری میاد

گفتم فدای سرت ؛
کارگری می کنم که تو راحت باشی

شاید یادت نباشه

برای رفتن به کربلا پول نداشتم
اما سالار شهیدان طلبید
در کربلا ؛ برقها زود زود می رفتند و کولرها خاموش می شدند و تو خوابیده بودی و من با بادبزن؛ نسیم عشقمو روانه صورت معصومانه ات کردم تا بوی عشق ؛ گرمی وجودت را خنک کند


+نوشته شده در دوشنبه 92 اسفند 19ساعت ساعت 1:57 عصرتوسط <مدیر وب(حامد)> | نظر بدهید