سرم درد میکنه از این همه دوری
چه میشد من هم مثل آبجی مریم بودم
مثل آبجی ناهید بودم
ادامه مطلب
+نوشته شده در شنبه 92 آذر 30ساعت ساعت 11:27 عصرتوسط <مدیر وب(حامد)> |
نظر بدهید
بی صدا اشک بریز
بگذار فقط خدا گریه هایت را ببیند
او میبیند...
عاشقانه میبیند...
ادامه مطلب
+نوشته شده در شنبه 92 آذر 30ساعت ساعت 11:26 عصرتوسط <مدیر وب(حامد)> |
نظر بدهید
بی تابم...
بی قرارم...
دلم میخواهد فریاد بزنم
ادامه مطلب
+نوشته شده در شنبه 92 آذر 30ساعت ساعت 11:25 عصرتوسط <مدیر وب(حامد)> |
نظر بدهید
سلام
نام من چادر است
نام مادرم حجاب و پدرم عفاف است
روزگارم بد است و از همه شما دلگیرم
ادامه مطلب
+نوشته شده در شنبه 92 آذر 30ساعت ساعت 11:25 عصرتوسط <مدیر وب(حامد)> |
نظر بدهید
